شش سیگما

نام و ایده آغازین شش سیگما (Six Sigma) به بیل اسمیت نسبت داده می شود، وی که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی به عنوان مهندس ارشد کیفیت در شرکت موتورولا به فعالیت مشغول بود، اکنون پدر شش سیگما نام دارد. پرداختن به مساله کنترل کیفیت و ایجاد بهبود در محصولات در مسیر تکامل خود مراحل مختلف را در طول سالیان دراز پیموده است و آنچه که امروز به عنوان کنترل کیفیت از آن یاد می شود، رویکردی است برای اطمینان از این که ضامن کیفیت محصول تولیدی یا خدمت عرضه شده باشیم. محاسبه سطح سیگما مبنا و پایه ای برای یک فرصت، فرآیند یا محصول فراهم می آورد.سطح سیگما یک معیار مناسب برای مقایسه محصولات، خدمات، اطلاعات یا بخش های مختلف داخل یک سازمان فراهم می آورد و می توان از مقادیر مربوط به سطوح سیگما برای محک زنی نیز استفاده کرد.در واقع شش سیگما تلفیقی از مدیریت کیفیت و مهندسی سیستم ها است.آن زمان که سازمان با استفاده از ابزارهای مختلف کیفیتی مانند کایزن، کنترل کیفیت، اقدامات اصلاحی و پیشگیرانه، مشکلاتی را در سطوح پایین(از نظر امکان شناسی و قابلیت برطرف نمودن و..)شناسایی و رفع نمود، برای حل مشکلات ریشه ای و مزمن از این روش استفاده می کرد.هرچه که سطح سیگما بالاتر می رود، لازم است یک افزایش نمایی در کاهش نقص ها ایجاد شود، به طوری که با رفع مشکلات محدود و ریشه ای که با ابزارهای ساده کیفی قابل شناسایی و حل نمی باشند، سطح سیگما افزایش می یابد.افزایش سطح سیگما منجر به ایجاد بهبودهای چشمگیر در افزایش کیفیت و کاهش هزینه های سازمان شده و بهبود مستمر را به نحوی مطمئن پایه ریزی کرده است. به کارگیری شش سیگما با تصمیم گیری در مورد ایجاد تغییر آغاز می شود.شش سیگما خیلی بیشتر از پیاده سازی یک سیستم جدید است زیرا بر نحوه ی اجرای کسب و کار و فرآیندها تاثیرگذار است.میزان تاثیر شش سیگما بر فرایندهای یک سازمان به میزان به کارگیری ابزارها و نتایج حاصل از شش سیگما بستگی دارد.نقطه شروع به کارگیری شش سیگما در یک سازمان این است که تعیین کنیم آیا سازمان آماده پذیرش تغییر است؟
به طور کلی شش سیگما یک روش شناسی جامع و نظام مند بهبود سازمانی است که با استفاده از ابزارها، تکنیک ها و رویکردهای علمی و بر مبنای زیرساخت های دانشی، ضمن افزایش سودآوری منجر به ارتقاء کارآیی و اثربخشی تمامی فعالیت ها و فرآیندهای سازمانی می شود.